چلیپا
این وبلاگ ترکیبی از دلنوشته های خودم و مطالبی در رابطه با موضوعات مورد علاقه و جذاب برای خودم می باشد.
نويسندگان


موضوعات مرتبط: هنر ، عکس ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 30 مهر 1394برچسب:حضرت عباس,ساقی تشنه لب,محرم,کربلا, ] [ 9:26 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: عکس ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:امام حسین,محرم,متن زیبا, ] [ 11:14 ] [ رهگذر ]

 

مگر نمی شود
آدم سال های بعد را به یاد بیاورد
و برای خودش گریه کند؟؟؟


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:سال های بعد+گریه+متن ادبی, ] [ 8:48 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: پیامک ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 15 مهر 1394برچسب:مسافر,زاهد,هند,قاهره,آمریکا, ] [ 8:59 ] [ رهگذر ]
یا علی ای اسدالله الغالب، ای زاده کعبه، ای تو کفو زهرای اطهر، پیروز بر خصم کافر؛ بَرکَنی از بُن به هنگام خیبر بساطِ ستم گر. و در آن هنگام که در صحرای عطش گرفته؛ در جحفه ندای رسول الله– صلی الله علیه و آله و سلم- بلند شد که: ایها الناس اُجیبوا داعی الله أنا رسول الله– صلی الله علیه و آله و سلم– و در غدیر خم مرکب ها و زنان و مردان متوقف شدند و فرمان داد آن چهار نفر سلمان، مقداد، ابوذر و عمار( که یاران مهدی اند) سایه ساری بسازند و منبری آماده کنند.
رسول خدا– صلی الله علیه و آله و سلم- دستش را بالا گرفت و فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. و خدایا دوست بدار هر که علی رادوست دارد، و دشمن بدار هر که علی را دشمن بدارد. و آن امین وحی دو گوهر نایاب کتاب و عترتش را به مردم سپرد.

آن کور دِلان بد نیّت با رنگ نیرنگ تهنیت گفتند. امّا از همان اوان بخل و کینه ورزیدند و در آن گاه که از کردار پلیدان کافر، آسمان می خروشید و زمین بناله وفغان افتاد که همسرت دخت نبی به میان شقاوت؛ و تو یکتا امیر به سکوت؛ در احاطه دون صفتان! و در آن زمان که بغضِ گلویت به چاه منعکس می شد. و به وقت ماه خدا و تو در محراب نمار؛ یکی از منفورترینان عرش خدا، مدار وجود را لرزاند. تنها تو امیر بودی، هستی و خواهی بود .

برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 10 مهر 1394برچسب:یا علی,غدیرخم,متن ادبی,متن زیبا, ] [ 8:32 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: هنر ، عکس ، پیامک ، مذهبی ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 9 مهر 1394برچسب:غدیرخم,عید غدیر,حضرت علی,عمس, ] [ 10:27 ] [ رهگذر ]

این روزها چه روزهای باعظمتی است!
موسی به طور میرود,
فاطمه به خانه علی,
ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه,
محمد با علی به غدیر,
حسین با همه هستیش به کربلا,
و مهدی زهرا به عرفات!
عجیب بوی اجابت دعا می آید.
"التماس دعا"


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 7 مهر 1394برچسب:عرغه,غدیر,متن ادبی,ذی الحجه, ] [ 8:53 ] [ رهگذر ]

امروز عید قربان است. امروز ابراهیم، دستان جوان اسماعیل را در دست گرفته و با گام‏های استوار، به سمت قربانگاه پیش می‏رود. گام‏های ابراهیم، سرعت می‏گیرد و قلب سپید فرشتگان در سینه می‏لرزد. ابراهیم امروز بر تمام محبت و عاطفه پدری خنجر کشیده است، تا توحید را با ریختن خون گلوی اسماعیل، تقدیس کند. فرشتگان، حیران مانده‏اند و از هم‏دیگر می‏پرسند: خدایا! این چگونه تقدیسی است؟! فرشتگان نمی‏دانند که:
«آن کس که تو را شناخت جان را چه کند     فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهان را بخشی     دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟»
امروز ابراهیم، آیین جنون را بنیان می‏نهد و خون و جنون، همرنگ‏اند و همزاد.
ابراهیم، دریافته بود که «گل سرخ توحید را تیغ، نگاهبان است.»
گاهی خورشید توحید، چنان در خزان خرافه و اوهام غروب می‏کند که تنها سرخی شفق، رنگ از چهره آن می‏تواند بشوید و تابش و درخشش آن را دوباره به ما بازگرداند.
سال‏ها بعد، فرزند دیگری از تبار گل سرخ، به نگاهبانی توحید پرداخت.
سال‏ها بعد، حسین علیه‏السلام چون ابراهیم احساس کرد که تیغ توحید، دیگر آن جوهر و برندگی را از دست داده است و در هجوم جهل و خرافات خمیده شده است.
حسین علیه‏السلام ، احساس کرد که دیگر تیغِ توحید آن جوهر محمدی را ندارد تا پرده‏های جهالت ابوجهل‏ها و تارهای عنکبوتی ابوسفیان‏ها را از هم بدرد.
حسین علیه‏السلام ، احساس کرد که دیگر تیغ توحید از هیبت ذوالفقاری باز مانده است و بت‏ها و خیبرها، سنگ به سنگ و دیوار به دیوار در اطراف مکه قد کشیده‏اند.
حسین، با گلستانی از گل‏های محمدی به پا خاست؛ تا با ریختن قطرات خون، تیغ توحید را درخشان کند و بت‏ها را از حریم کعبه فرو ریزد و خیبرهای شرک و فساد را ویران کند.
حسین علیه‏السلام ، با فوجی از اسماعیل، حج را ناتمام رها کرد و به سمت «منا»ی تازه رهسپار شد. نام دیگر این منا، «کربلا»ست.
سلام بر حسین علیه‏السلام که وارث خون اسماعیل است.
سلام بر ابراهیم و سلام بر اسماعیل.


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 2 مهر 1394برچسب:عید قربان,متن ادبی,متن زیبا, ] [ 10:0 ] [ رهگذر ]


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 1 مهر 1394برچسب:عرفه,عکس,متن ادبی, ] [ 11:53 ] [ رهگذر ]

 

امروز، به عرفاتی که در «من»، قد کشیده است، با تمام دلم قدم می گذارم! فرصتی دست داده، تا خود، این مدّعی عنوان خلیفه اللّهی را، به پای میز محاکمه بکشانم. باید لحظه های خطا کارم را، بی هیچ تعارفی، به قضاوت بنشینم! گذشته ی اندوهگینم را عارفانه بنگرم و صادقانه به اعتراف برخیزم.

فردا دیر است! امروز، باید خودم را بشناسم! بدانم کیستم و کجای عالم ایستاده ام؟!

ای روح خسته و آشفته ی من! شتاب کن! بلندتر قدم بردار! دیار معرفت، نزدیک است و من، بوی خوش «عرفه» را می شنوم! امروز، می خواهم غل و زنجیر اسارت از پایت، بگشایم و یوق بندگی «تن»، از گردنت بردارم! می خواهم به بال های همیشه بسته ات، وسعت پرواز ببخشم! ... با من بیا!

تو را به سرزمینی می برم که تمام سروهایش، از بار تعلّق آزادند! به دیاری که زیر «چرخ کبودش»، تمام «همّت ها» رنگ «او» را دارند و دل ها، «هروله ی» قُرب و اشک ها، طعم نیاز و سرها، همه سودای بندگی اش را! تو را به سرزمینِ کشف و شهود می برم؛ تاعظمتِ گشمده ات را بیابی و وسعتِ بی نهایتت را به تماشا بنشینی! فردا دیر است! همین امروز، باید دنیای درونم را بشناسم و سرگردانی ام را به مقصد برسانم! راه سخت و طولانی است و من، توشه ای جز حسرت و گناه، به همراه ندارم! باید تا قلّه ی «ندامت» صعود کنم و گردنه های وحشتناک «جهل و هوی» را دور بزنم. باید از آهِ جانسوز توبه، آتش فشان خاموشِ وجدانم را شعله ور سازم.

باید از برهوت «منیّت ها» عبور کنم و دریا دریا گناهم را پشت سر بگذارم!

آه، چه راهِ دشواری را پیش رو دارم!

باید امروز در عرفاتِ وجودم جاری شوم و از رایحه ی دل انگیزِ «دعا»، مست و سرشار.

امروز، وسعتِ بی نهایت خدا را، به رُخ خود خواهم کشید! باید امروز، ساکنان عرش و ملکوت، با فریاد «اَنْتَ الّذی»های من، هم آوا شوند و از اعتراف «انا الّذی»،هایم، به شِکوه، آیند!

امروز، صحرای عرفاتِ وجودم را، به بهشتِ دل انگیزی از «عرفه» مبدّل خواهم ساخت و هم زمان با هبوط «منیّت ها»، لحظه ی قشنگِ تولّد «آدمیّتم» را جشن خواهم گرفت.


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 1 مهر 1394برچسب:عرفات دل,عرفه,متن ادبی, ] [ 8:42 ] [ رهگذر ]
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب